اولین سونوی کنجد کوچولو
امروز برای اولین بار دیدمت و به وجودت مطمئن شدم.تا چند لحظه گیج بودم ، اشک تو چشمام حلقه زده بود و پاهام می لرزید در اون لحظه خداوند مهربان را شاکر بودم و... باورم نمیشد یه کنجد کوچولوی 3 میلیمتری تو دلم باشه که الان 4 هفته سن داره و .... خیالم راحت شد که یه کنجد کوچولو داره خودشو آماده میکنه که خیلی زود بپره تو بغل من و بابایی ... خوشگل من بی صبرانه منتظرتم تا بغلت کنم ببوسمت و بشی مالک روح و روانم... اینم از اولین عکس آتلیه ای کنجد کوچولوی ما ...
نویسنده :
لطیفه
15:19